۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

نفرین مادر

اگر این واقعیت نداشت همه مردم یکصدا فریاد میکردند " دروغه دروغه "
اسمش "انه" بود چرا خدا این اسم رو براش انتخاب کرده بود؟ نمیدانم اما میدانم که شوهرش فوت کرده بود و انه با یک دختر و یک پسر تنها مانده بود . شاید هم به خاطر همین اسمش "انه" بود .
یا شاید هم برای این بود که "انه" تلخ ترین زندگی را باید تجربه میکرد.
یا شاید هم به خاطر این بود که سالها پیش وقتی "انه" به دنیا آمده بود مادرش سر زااز دنیا رفته بودوبرای همین این اسم رو روش گذاشته بودند ...!!!
نمیدونم و خدا رو شکر میکنم که نمیدونم ...اگه میدونستم شاید طاقت نمی آوردم شاید قلبم طاقت نمی اورد و ....
اسمش "انه" بود همون "انه" که تنها دخترش رو عروس کرده بود و تنها پسرش را قبل از اینکه هیجده سالش شود داماد کرده بود . "انه" که سالهای سال تنهایی نمک زندگیش شده بود حالا کهنه سه تا نوه ش رو میشست .
اسمش "انه" بود . همون "انه" که پسرش رو نفرین کرده بود . ان هم چه نفرینی ....!!
وقتی آزار و اذیت تنها پسرش به استخوانش رسید نفرینش کرد :" انشاالله که بمیری و بعد از مرگت عروست با کس دیگه ازدواج کنه و منم برای دیدن نوه هام برم خونه شوهرش ."
فرشته ها به نفرین "انه" لبیک گفتند و به خواست خدا نفرین "انه" مورد قبول واقع شد و فردای همان روز پسر انه خودکشی کرد .
اگه حقیقت نداشت تمام انسانها همه با هم فریاد میزدند " دروغه دروغه "
"انه" کنار تابوت پسرش فریاد میکرد و ضجه میکشید و خودش رو نفرین میکرد اما اهالی شهر با اینکه دل خوشی از پسر "انه" نداشتند به خاطر "انه" جمع شدند و مراسم دفن خوبی برگزار کردند و پسر "انه" رو به جایگاه ابدیش سپردند پسرش .
طاقت نفرین مادرش رو نداشت و حالا "انه" بود که ناله و فریاد میکرد :"آخ یکه بالام یالنگیز بالام قسمتی قارا بالام من قورایین." (تنها پسرم ، تنها بود بچه م ، سیاه بخت پسرم ، مادرت بمیره )
پسر "انه" در سن جوانی در سن غرور و خودخواهی زیر خروارها خاک دفن شد .
اگه این حقیقت نبود همه مردم یک صدا فریاد میکردند که "دروغه دروغه"
بله عروس "انه" شوهر کرد "انه" هم برای دیدن نوه هاش میرفت خونه عروسش که شوهر کرده بود "انه" خیلی ضعیف و نحیف شده بود وقتی از پشت نگاهش میکردی انگار اصلا مچاله شده بود بنده خدا کفشش رو روی زمین میکشید انگارپاهاش در گل و خاک گیر میکرد "انه" اصلا متوجه اشکهایی که از چشمهاش سرازیر بود نبود "انه" اصلا متوجه نبود که خودش زنده ست یا نه! ...!!
اگر این حقیقت نداشت همه مردم یک صدا فریاد میکردند که" دروغه دروغه

۲ نظر:

اُغلن کبیر گفت...

ای بابا؛ ناراحت‌مان کردید که! توی این دنیا آدم خیلی وقت‌ها می‌مونه که چطور باید قضاوت کنه، نمی‌دونه حق رو به کی باید بده؛ واسه همین معمولاً سعی می‌کنیم که یا به اون فکر نکنیم یا همین‌جوری سرسری جانب کسی رو بگیریم هرچند خودمون هم ته دل می‌دونیم طرف مقابل هم بی‌حقی نیست. این داستان حقیقی‌ شما هم برای من از همین دسته‌هاست.

تایاق گفت...

با سلام . دمت گرم . عالی بود .
ولی در مورد آنا میوان گفت که در 5 هزار سال پیش سومریان در بین النهرین زندگی میکرده اند، همانهایی که خط میخی را ابداع کرده اند و کتیبه هایی از خور بجا گذاشته اند . سومرشناسان امروزه زبان انها را ترجمه کرده اند. زبان آنها شباهت زیادی بزبانترکمنی داشته است و صدها کلمه را دراورده اند در زبان ترکمنی معمول است . یکی از آنها همین آنا است که سومریان بخدا میگفته اند . خدا در زبان سومریان آنا بوده است در زبان ما نیز اسامی مختلفی است همچون آنا گونی / انا قلی / آنا تقان/ آن قلیچ / آنابردی همان معادل خداداد است / آنا تاج/ آنا بی بی / آناگل/