۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

عروسی شاصنم و غریب

بعد از مدتها کار روی وبلاگ و تلاش برای عوض کردن خونه اولین پستم رو تو خونه ی جدید دارم مینویسم ! از دوستان مجازی ام ممنون و متشکرم که منو یاری کردند !
این هم دنباله قصه غریب و باز شدن چشمان مادر و خواهر غریب !

القصه
بالاخره غریب به عنوان عاشق و سازنده میرود به عروسی شاصنم و شاه ولید و برای اینکه آمدن خودش رو اعلام کند غزلی میخواند:
قادیر الله یاریم بیلن یوردیگیم یرلره گلدیم
حسراتیندا قانلار آغلاب دوردیغیم یرلره گلدیم
تیکن آغلا دییب بلبلین گل یوزلی ساچی سنبلین
سوار یاریمینگ گل یوزون گوردیگیم یرلره گلدیم
بلبل گیدیب دیر بو باغا آوازین یتیر ایراقا
یاریم بیلن آق اطاقا گیردیگیم یرلره گلدیم
یاریم بیلن صفا توتوب مراد مقصدیما یتیب
آق قولون بوینیما آتیب توردوغیم یرلره گلدیم
غریب عاشق حیران بولوب عشق اودینا بریان بولوب
یار قوینیندا گریان بولوب یوردیگیم یرلره گلدیم

برای خواندن این غزل زیبا به غریب هدیه داده میشود . شاصنم روی تخت و پشت پرده نشسته و خوب به غزلها گوش میدهد و بعد از غزل خواندن هر سازنده به فکر میرود که آیا این غریب است ؟ بعد ازغزل خواندن غریب شاصنم با خود فکر میکند که این حتما غریب است و میخواهد بلند شود و خود را به غریب برساند اما با خود فکر میکند که" اگر غریب باشد که چه بهتر اما اگر این آدم غریب نباشد من مسخره خاص و عام خواهم شد. پس بگذار غزلی دیگر بخواند تا مطمئن شویم ."شاصنم دستور داد هدیه ایی دیگر به سازنده بدهند تا غزلی دیگر بخواند و غریب شروع به خواندن میکند:
آقالار دوین گیجه حلب شهریندان
محبت شرابین ایچدیم دا گلدیم
عیب ایله مانگ بگلر موندا گلدی دییب
بیر یار سوداسینا دوشدیم دا گلدیم
حلب دن چیقمیشام نمازی ارته
کربلا چولیندن گچدیم گون اورته
بلنده یوگوریب پس یردا یورته
کوپ بیک داغلاردان آشدیم دا گلدیم
گون اورتانلار گلدیم قویولی دوزه
اویله وقتی گلدیم سلطان توریزه
آغشام شام بردیلر دیاردا بیزه
بیک بیک داغلار آشدیم دا گلدیم
الیمی برمیشم مردان الینه
سیچراییب مونمیشم دلدن بیلینه
آراسینگ موچ اوران داشغین سیلینه
حضر نجات بردی اوچدیم دا گلدیم
آغشام چاغی گلدیم بندی خانیما
سرریمی برمه دیم باجیم انامه
عشقینگ حنجرینی چکیب سیناما
باشیمدان جانیمدان گچدیم دا گلدیم
یوزونگی اوخشاتدیم بایرام آیینا
قاشینگی منگزتدیم کمان یایینا
باتیب اردیم ملامتینگ لایینا
دریا کبی دولوب داشدیم دا گلدیم
آطیمی باغلادیم نار آغاجینا
بیر کمند تاشلادیم دار آغاجینا
قربان بولسین باشیم یار آغاجینا
تهمت بلاسیندان قاچدیم دا گلدیم
اگیلسین بوکیلسین رقیبینگ بیلی
دونیاده کور بولسین گورمه سین گوزی
قارا بولسین ایکی دونیاده یوزی
عشقینگ بلاسیندان چاشدیم دا گلدیم
قربان اولام یارینگ قدی بویونا
سازیمی آلیبان گیردیم اویونا
غریب عاشق شاصنمینگ تویونا
مولام قانات بردی اوچدیم دا گلدیم

شاصنم با شنیدن غزل غریب هوش از سرش پریده و گریان و نالان غزلی میخواند :
غریب جان اشیتگیل منینگ زاریمی
سنینگ گلدیگینگی بیله بیلمه دیم
ترک ایله دیم نامیس بیله عاریمی
سنینگ گلدیگینگی بیله بیلمه دیم
آتام انام قاولادیلار گیتمه دیم
گل یوزومه پرده لری توتمادیم
شاولیدی هرگیز قبول ادمه دیم
یار سنینگ گلدیگینگ بیله بیلمه دیم
کیمی گلگون گییر کیمی لاله لر
دیرمیشلار منی سندن آلار لار
مانگا گلسین سانگا گلن بلا لار
یار سنینگ گلدیگینگ بیله بیلمه دیم
سنینگ اوچین من برین جانیمی
من گیه ین کفن پیچیب دونومی
زیادا آغلادما صنم جانینگی
یار سنینگ گلدیگینگ بیله بیلمه دیم
آیرالیق دردیندن آغلاب اولدونگمی؟
یا بیر یاد اولکه ده سایل بولدینگمی؟
او شول گیدیشینگدن یانگی گلدینگ می؟
یار سنینگ گلدیگینگ بیله بیلمه دیم
شاصنم دییر شاه عباسینگ قیزینا
قان آغلاذیب یاش دولدیردینگ گوزومه
قاراریم یوق آغلار اردیم اوزومه
یار سنینگ گلدیگینگ بیله بیلمه دیم

القصه
شاصنم مطمئن شد که این غریب است و هوش از سرش پریده به طرف غریب رفته آغوشش را باز کرده خودش را روی غریب انداخت! آن دو همدیگر را بغل کرده و بلا فاصله از هوش رفتند . قلندر دوست غریب که این وضع را دید هدیه های غریب و هم چنین خاکی که قرار بود بر چشمان مادر و خواهر غریب مالیده شود را برداشت و رفت به منزل مادر غریب و خاک را بر چشمان آنها مالید و دید که چشمام آنها خوب شد . هدیه های غریب را به مادر غریب داد و گفت که چشمتان روشن غریب برگشته .
مادر و خواهر غریب بسیار خوشحال شدند .
بشنوید از غریب و شاصنم که از هوش رفتند و جاسوسی خبر آمدن غریب و وقایع پیش آمده را به گوش شاه ولید رساند . شاه ولید به شدت عصبانی شد و دستور کشتن غریب را به دو جلاد داد . جلاد ها آمدند و قصد کشتن غریب را داشتند که مردم و جماعت جلوی جلادها را گرفته و مانع شدند .
وقتی خبر ها به شاه ولید رسید چاقو میزدی خونش در نمیامد . شاه ولید خواست خودش غریب را بکشد که ازبر خوجا از راه رسید و به کمک مردم مانع شدند . در این موقع شاصنم و غریب به هوش امدند و شاه عباس از راه رسید و رو به غریب با غضب فرمود: ای غریب هفت ماه است که بساط عروسی بر پا کرده ایم تو عروسی دخترم با به عزا تبدیل کردی ! از غضب ما نترسیدی؟ اینک تو را به دار میاویزیم .
مردم همه اعتراض کرده و از شاه عباس خواستند که شاصنم را به غریب ببخشد . و در این حال شاصنم رو به پدر غزلی خواند :

آتا جان دولتینگ بولسین زیادا
گویبرینگ غریبی اولدیرینگ منی
غریب جانی حکم ایله مانگ جلادا
گویبرینگ غریبی اولدیرینگ منی
جان آتام اشیدینگ منینگ سوزیمی
خلق ایچینده قارا قیلمانگ یوزومی
اوزینگه قربان ات من کنیزینگی
گویبرینگ غریبی اولدیرینگ منی
غمدا قالان اوسوب گیدن یل منینگ
باغچه لاردا بیتن تازه گل منینگ
قیامت گون یاقا سنینگ ال منینگ
گویبرینگ غریبی اولدیرینگ منی
آتام جان اوزینگی سالماغیل اودا
هجران یاقیب کولوم ساویرما بادا
دعواگار بو.لوب من یوم الجزا دا
گویبرینگ غریبی اولدیرینگ منی
شاصنم ولیده بارا اویلاما
غریب اولسه منی قالار اویلاما
آتام شو گون آخر زمان ایله مه
گویبرینگ غریبی اولدیرینگ منی

القصه بالاخره شاه عباس لاعلاج شاصنم را به غریب بخشید و آنها را به عقد هم در آورد و آنها با قصر خود رفته مشغول عیش و عشرت شدند .





۱۳ نظر:

Serdar گفت...

آی تووله مه تووله مه .بی ایشییا اونگرایدئنگ . اوران اونگئت ایش بوترئبدئرسنگیس . ال ماسخارا بلاگ فارسدان دینایئبدئرسئنگیس. تازه جای قوتلی و دوشملی بولسئن .

mohmmaddordi گفت...

سلام اجو جکه اگه ممکنه کل داستان شاه صنم غریب رو برام ای میل کنید. اگه ترجمه فارسیشو هم دارید که چه بهتر . عیدت مبارک. jamshid.motamed@gmail.com

اجو گفت...

تست میشه

تميم گفت...

سلام اجوجكه
قبلا هم چند مرتبه اومده بودم خونه ي جديدتونو تبريك بگم.
اما موفق به ارسال كامنت نشده بودم. خونه ي نو مبارك.
اميدوارم اينجا راحت باشين. و مثل هميشه كانونتون گرم باشه.

گزل گفت...

سلام
خوبین اجوجکه ؟
خونه نو مبارکD:
بالاخره تونستم نظر بدم .

دیه جی گفت...

سلام اجو خانم مبارک باد هم وبلاگ جدید و هم عید گذشته...

صحنه گفت...

سلام!مندا تازا اويينگي تويس يوركدن قوتلايلايارين!

marzi گفت...

سلام
مبارک خونه نووووو
اخر این قصه توی خونه نو تموم شد
ای ول

برمال گفت...

سلام اجو خانم

اول از همه وبلاگ جديدت رو تبريک مي گم و بعد هم خونه جديدت رو. اميدوارم موفق و پيروز باشيد.
برمال

قاقاجان گفت...

سلام اجو خانم!
خانه ي نو مبارك.
خوشحالم كه مشكل ارسال كامنت برطرف شد.
يك دنيا موفق باشيد.

امین گفت...

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممم...
خوبین اجوجکه این دوست عزیز برمال کیه میشه آدرسشو بدی .از هم لینک های خودته یا از جای دیگه است.اولین باره اسمشو میشنوم.برمال!!!!!!!
گذاشتن کامنت کلا در بلاگر یه کم مشکل می بوده است.اجوجکه چرا این جا شکلک نداره ما یه کم شکلک در بیاریم و نشون بدیم که شادیم ویا ناراحت ویا غمگین ویا متعجب [نیشخند]
راستی یه چیز دیگه این تایید کلمه رو از ارسال نظراتت بردار خیلی وقت آدمو میگیرندی.فعلا بای

امین گفت...

با عرض معذرت .چشم من هم بر میدارم آخه تا حالا به خودم نظر ندادم که بدونم کلمه تایید دار ه یانه!!!!!!!!!!!!!!
از setting/comment/ردیف دهم رو no انتخاب کن .
-----------------
از تنظیمات/نظرات/ردیف دهم/خیر روانتخاب کن.

دیه جی گفت...

سلام ... خانم این وبلاگ جدید منه. ممنون می شم اگر لینک بفرمایید
http://drdiyeji.blogspot.com