شا صنم غریب را به قیمت هزار سکه طلا خریده به قصر خودش میبرد و از ترس اینکه کسی متوجه شود زیاد به غریب رو نمیدهد و او را پیش بقیه برده ها میگذارد! غریب که انتظار این کار را از شاصنم نداشت به شدت ناراحت میشود ! غریب انتظار داشت که شاصنم او را از بقیه برده ها جدا کرده و پیش خودش ببرد چون فکر میکرد همان قدر که خودش دلش برای شاصنم تنگ شده حتما شا صنم هم دلش برای اون تنگ شده است! اما می بیند که شاصنم او را تحویل نمیگیرد و او را پیش برده ها تنها می گذارد ! غریب دلخور و غمگین و به شدت عصبانی به حالت قهر از قصر بیرون می رود !
حال شنوید از شاصنم که به فکر فرو میرود که"من غریب را از ترس خبر چین ها فرستادم پیش بقیه برده ها ! نکند از این کار من ناراحت شده باشد؟!" با این فکر ها آن شب سپری میشود و فردا اول صبح شا صنم پیش برده ها رفته سراغ غریب را میگیرد ! اما ای دل غافل خبری از غریب نیست ! از بقیه برده ها سوال میکند که "برده ای که دیروز به قیمت هزار سکه طلاخریدیم کجاست؟"برده ای جواب میده که "آن برده دیشب از اینجا رفت و از ان به بعد دیگر او را ندیدیم !"شاصنم غصه دار و ناراحت و پشیمان از کار ی که کرده زانوی غم بغل میگیرد و به بخت بد خود لعنت میفرستد !
غریب برمیگردد پیش مادرش و لی خیلی زود از کاری که کرده پشیمان میشود با خودش میگوید"ای کاش کمی تحمل کرده بودم"!!
بعد از چند روز غریب میبیند که با نشستن و غصه خوردن کاری از پیش نمیرود . پیش یک پیرزن فالگیر رفته و از او میخواهد که برایش فالی بگیرد و ببیند که او به وصال شاصنم میرسد یا نه؟و رو به پیرزن غزلی میخواند:
ماما من یولدان آزاشدیم گل منی بیر یولا سالغیل
لیلی دییب حددن آشدیم مجنون کبی چوله سالغیل
یار اوچین دینمای یانا من گاه توتاشیب گاه سونه من
بیر یکه غریب صونا من مرغزارلی گوله سالغیل
سانگا دییریم کونگل داغین تعیین ات یولینگ ایراغین
گورست گیل بلبلینگ باغین تر آچیلغان گوله سالغیل
گنگش بر آزاشغان قوله قوشیلغایمز یاریم بیله؟
کروانیم گ.چیبدیر چوله منی بیر منزله سالغیل
غریب دیررلر آدیمی اظهار ایلایین دادیمی
اشیت منینگ فریادیمی منی یار یولینا سالغیل
پیرزن فال میگیرد و به غریب میگوید که در فال خوبی و خوشی و وصال دیده میشود ! پیرزن غریب را راهنمایی میکند و میگوید که "تو برو پیش پیر مرد باغبانی که توی باغ شاصنم کار میکند و هر روز برای شاصنم دسته گلی زیبایی درست کن و به همراه شعری بفرست! شاصنم بالاخره متوجه خواهد شد و شما هم دیگر را خواهید دید ! غریب میبیندکه فکر خوبیست بنابراین میرود نزد مادرش آبادان و از مادرش اجازه رفتن میخواهد ولی مادرش اجازه نمیده و غریب به مادرش میگوید که بهتره است اجازه بدهد چون او تصمیم خود را گرفته است و رو به مادرش غزلی میخواند:
خوش قال ایمدی کعبام انم من بوگون گیتمه لی بولدیم
شاه عباس خانینگ دردیندن باش آلیب گیتمه لی بولدیم
باش قویوب پیره استادا سالیب من اوزیمی اودا
قوشولیب عاشق فرهادا شیرین دییب اوتمه لی بولدیم
گزه بیلمان اوشبو یرده صنم سالدی یاویز درده
یار یار دییب یاد یرلرده من مسکن توتمالی بولدیم
دوزمان آیرالیق زهرینه گیده رین بغداد شهرینه
گوز یومیب غمینگ بحرینه دور اوچین باتمالی بولدیم
غریب دییر قارینداشیم کویر بولدی ایچیم داشیم
ایندی یاد ایللرده باشیم آلیبان گیتمه لی بولدیم
مادرش میبیند غریب تصمیم جدی برای رفتن گرفته است گریان و نالان اجازه رفتن میدهد و غزلی برای پسرش میخواند:
حسن وزیر اولدی سانگا سویندیم بالام سنی بیر الله غا تابشیردیم
بیر نیچه گون بویونگ گوریب قوواندیم بالام سنی بیر الله غا تابشیردیم
بیر یار اوچین خونابالار یودار سن ایندی منی گل جمالی نادرسن؟
یار یولینا باشینگ آلیب گیدر سن بالام سنی بیر الله غا تابشیردیم
گوزومینگ روشنی نوریم سن ایدینگ بهشتیم فردوسیم حویریم سن ایدینگ
چون باختیم میداریم باریم سن ایدینگ بالام سنی بیر الله غا تابشیردیم
ایندی سن گیدر سن اوزاق یوللارا مروت اتماین غملی قلا لارا
سوراغ سالسام گرک ایلدن ایللره بالام سنی بیر الله غا تابشیردیم
دوشمان یوزی قارا بولسین آرادا بیزی قویدی بیر توکنمز بلادا
آبادان دییر یته بیلمان مرادا بالام سنی بیر الله غا تابشیردیم
به این ترتیب غریب میرود تا شاگرد باغبان شود و جریان با مزه بعد از این هم در پست "ش مثل شاصنم" نوشته شده است!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر